دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

 سخت ترین چیز نوشتن تو اینجا ، قسمت عنوان مطلبه . lol


وات د فاک؟

گفتم میخام بعضی چیزارو برگردونم ولی دا انتظار این حجم از همکاری رو از طرف دنیا نداشتم 

اومدم شروع کردم نوشتن و یه سری تغییرا توی خودم رو

و وات د هل؟ بعد از اون فردی که توی پستای قبلی باش حرف زدم، یکی دیگه رو هم بعد یه سال و نیم ملاقات کردم کهیک زمانی  بزرگ ترین تیکه ی قلبم رو در اختیار داشت ولی بعد یه سری اتفاقا برای همیشه باهاش خدافظی کرده بودم و تصمیم داشتم هیچوقت دیگه نزدیکش نشم

ولی خب به نظر میاد خوب موقعی مزاحم شده 

 

فککنم یه ده باری ازش پرسیدم "باهات چیکار کنم؟!"

نمیدونم 


 چه قدر داشتن انتخاب های متعدد سخت میکنه کارو .

به خصوص توی زمینه ای که نسبتا توش بهتر ظاهر میشی ، دستت هم باز تر میشه و سردرگم تر میشی در حد فلج کننده ای

یه جورایی شبیه بیماری نقرس میمونه :))


عرض شود که ...

Love me less, love me longer


از خودم انتظار بیشتری داشتم برای شر تفت دادن

نمیدونم چرا این قدر کم حرف تر شدم

 

پوف

nothing inspires


از عادت هایی که کرده ام، حرف زدن با آدماس

و کلا بودن زیاد با آدما

قبلا اینطوری نبودم

و نمیدونم هم خوبه یا بده

واقعیت اینه که این روزا نسبت به دو سال پیشم خیلی کمتر افسرده م

ولی یه صدایی توی مغزم و توی دلم میگه اینطوری خوب نیس


شاید بهتر باشه کار های جدیدی رو امتحان بکنم

[ جمعه 28 تير 1398برچسب:, ] [ 1:43 ] [ علیرضا ] [ ]


It has just begun...

تصمیم داشتم اولین ترکی که بعد اومدنم ترجمه میکنم، Forever is the world باشه

ولی .. 

نمیدونم چرا این اتفاق نیفتاد

شاید وقتی تصمیم گرفتم که این کارو بکنم زیادی خوشبین بودم به خیلی چیز ها


 

هنوز برام سواله .. 

باید یک بار تصمیم گرفت و تا آخر انجام داد؟

یا هرلحظه درحال تصمیم گیری هستیم؟

تتصمیم گیری برای موندن، ادامه دادن 

یا دست کشیدن از راهی که قبلا انتخاب کردیم؟

 میدونم چیزیه بین این دوتا

ولی خب .. 


 

همیشه چیز های بینابین رو اعصابه!!


 

حس میکنم خیلی دور شدم

از خودم

از جایی که باید بودم

 

شاید برگشتنم اینجا تلاشی باشه برای برگردوندن خیلی چیز ها به زندگیم

که باید باشن

ولی نیستن


 حس میکنم زندگیم در گذشته دو دوران مختلف داشته

که دقیقا  ضد هم بودن

اخیرا چیزی بودم که قبلا نمیتونستم باشم..

و قبلا طوری بودم که اخیرا نتونستم باشم!

متاسفانه نمیتونم با جزئیات توضیح بدم

پولی به هر حال 

حس خودم اینه

 

و الان...

الان حس میکنم دارم وارد یه وضعیت سوم دیگری میشم

که با قبلی ها هم تفاوت داره و هم به هردوشون شبیهه

 

نمیدونم... شایدم صرفا از اتفاقا یکی دو سال اخیر دست کشیده م و دارم برمیگردم به همون قبلیه!!

باید منتظر بود و دید


 

این پست فککنم به اندازاه کافی سبک و سیاق نوشتنی که دلم میخواد رو داره

و کم کم دارم جدا میشم از فضای نوشتنی که توی اینستا داشتم

ینی به اندازه کافی شخصیه و برای کسی نیست در عین حال میتونم باهاش به بقیه هم چیزی که میخام رو منتقل کنم بدوبنب اینکه لتمه ای به ماهیت "دلنوشته شخصی" بودنش وارد بشه

 

[ پنج شنبه 20 تير 1398برچسب:, ] [ 1:7 ] [ علیرضا ] [ ]


نامه به دوستی قدیمی؟! lol

[ دو شنبه 17 تير 1398برچسب:, ] [ 15:9 ] [ علیرضا ] [ ]


clouds - the wind carried your soul

 

0.1 - clouds - the wind carried your soul

 

In all this fading pulse

All our waning pulse

Waning soul

Our lapse - exhausting

Only able to rethink

And trace

The meaning of loss.

 

در هر یک از این تپش های بی جان

 همه ی تپش های رو به زوالمان

و زوال روح هایمان

در این سپری شدن طاقت فرسا

فقط قادریم دوباره از نظر بگذرانیم

و دنبال کنیم

معنی فقدان را..

One day forgotten
One life absorbed by grief
One soul carried, carried away
One moment and it's all gone
Still i try to see the names
On wind's enchanted wings
Still i try to breathe
And trace the meaning of Loss

یک روز فراموش شد

یک زندگی به غم سپری شد

 یک روح غارت رفت

چشم بر هم زدی و همه چیز از دست رفت

و من همچنان در جستجوی خواندن نام ها

روی بال های مسحور بادم

همچنان در پی نفس کشیدن

و دنبال کردن معنی فقدانم..

 

01. باد روحت را با خود برد

از گروه "ابر ها"

 

 

[ شنبه 15 تير 1398برچسب:clouds, destin, the wind carried your voice, Lyrics, ترجمه, دووم, ترجمه اشعار clouds, متال, , ] [ 1:4 ] [ علیرضا ] [ ]


شروع دوباره ؟ بعد چن سال؟

خب..

اینکه میخام دوباره بنویسم ک تابلوعه

دلیلش هم تقریبا تابلوعه 

پس شروع کنم شغل شریف شر بافتن رو


 

میدونم قرار نیست این کار زندگی من یا کس دیگریو تغییر بده

ولی حدقل میتونم بعدا بخونمش 

 

نشستم همه پست های قبلیم رو خوندم با دقت . و راستش کلی خوشحال شدم از چیزایی ک نوشته بودم

نمیدونم جای افسوس داره یا خوشحالی یا هیچکدوم که اتفاقات تلخ ثبت نشدن

حتی نمیدونم درسته بهشون بگم تلخ یا نه

خیلی زمینی !

آره . "زمینی" بودن احتمالا عبارت مناسبیه براش

 

وقتی مینویسی .. انگار یکی دیگه ای .. انگار میتونی خودتو از دور ببینی .. یه جور تجربه ای شبیه به ego death عه انگار

برا همین یه آرامش و سکون خاصی داره به خصوص نوشتن توی شب 

و یه جوری انگار میشه باهاش درک کرد چیز هایی رو که در حالت عادی دیده نمیشن

 

بگذریم

میدونم خسته نشدی اگه تا اینجارو خوندی . نبایدم بشی بعد این همه مدت . تازه اولشه!


 

امشب حس عجیبی دارم . 

دروغ چرا بیشترش حس بدیه

یه جوری شبیه برزخه .

بین دنیا های مختلف و تفاوت گیر کردم انگار

انگار هر تیکه از قلبم داره به یه سمت کشیده میشه 

شاید برا همین بلخره مجاب شدم شروع کنم این اولین پست رو


 

عه این اولین پستم روی لپتاپ خودمه . قبلا گفته بودم نوشتن رو کامپیوتر خیلی لذیذ تر از گوشیه . و حالا نگاه کن .. تایپ کردن روی لپتاپم چه قدر لذت بخشه.


همزمان هم دلگیرم از این حس تنهایی عمیق و سنگین و تاریک و هم دلگیرم از حضور آدم هایی که قبلا تنهام گذاشتن همچنین نمیتونم به بودن آدمای جدیدی که هنوز تنهام نگذاشتن دلم قرص باشه

هم دلم گیم میخاد با  همه احساس های متنوعی که میشه باهاش تجربه کرد. و هم دلزده ام از لذت پوچی که توی پیکسل های رنگی کنارهم چیده شده ی صفحه 15 اینچی حاصل میشه 

هم دلم موزیک میخاد و متنفرم از این سکوتی ک حاکمه، هم نمیدونم چه آهنگی باز کنم

و نیز نگرانم از اینکه یک آهنگ احساس محدودی رو بهم منتقل کنه و ذهنم بی دلیل به جایی بره که بر اساس دلایل و زنجیره اتفاقات، قرار نبود بره و یه جورایی بخشی از حقیقت برای همیشه گم بشه

آخ که هم دلم خودمو میخواد و هم ازش بیزاره


 

چند وقت اخیر ، حتی چند ماه اخیر، اتفاقات خیلی مختلفی رخ داد که هنوز متحیرم که یه نفر چه قدر میتونه احساسات و فضا های ذهنی متنوع و مختلف و متضادی رو تجربه کنه 

تو این چند ماه تاریک ترین سایه ها و روشن ترین نور هارو باهم تجربه کردم

و گویا پژواک همون بالا پایین های بزرگه که تا چنین موارد کوچیک انتشار یافته 

مثل یک طاعون که داره سرایت میکنه و انگار میخاد همه ی منو از پا در بیاره 

و من در عین حال که حس ناتوانی دارم، مغرور ترینم و بیشتر از هروقت دیگه احساس قدرت میکنم


شاید خواب چاره کار باشه

اما اگه واقعا قسمتی از حقیقت های مطرح توی ذهنم برای همیشه گم بشه چی..؟

Oh that's a tragedic nightmare of mine


 

 

خب

برا امشب کافیه lool

 

[ چهار شنبه 12 تير 1398برچسب:, ] [ 3:6 ] [ علیرضا ] [ ]


Heretoir - to follow the sun

 

 

 

 

 

08. To Follow the Sun

دنبال کردن خورشید 

 

War skin,
comforting hope
and rays of orange light.
پوست جنگ زده

امید آرامش بخش

و اشعه های نور نارنجی رنگ..
When I spread my arms
I leave anything behind.
آنگاه که دستانم را میگشایم

هر چیزی را پشت سر رها می سازم
Take me away.
I'm drifting,
sense is stunned
and gone with the wind.
Enter the air.?
.I'll never.
مرا دور کن

من راهی دور دست هام

احساس خراشیده شده

و همراه باد از دست رقته است

وارد هوا شوم؟

هرگز
Take me away,
far from here.
When i spread my arms
I leave everything behind.

مرا دور کن...

دور از این مکان

آنگاه که دست می گشایم

هر چیزی را پس پشت رها میکنم.... 

[ شنبه 20 تير 1398برچسب:Metal, Black, Heretoir, ترجمه, , ] [ 2:37 ] [ علیرضا ] [ ]


Heretoir

 

یکی از خاص ترین عجیب ترین و شنیدنی ترین آلبوم های موجود... 

مطمعنم کسی که لایقش باشه خودش میره دنبالش و لینک گیر میاره پس لینک نمیزارم برا آهنگ ها دست نا اهل نیفته! دی

02. Fatigue

خستگی..

 

A path in a dim light
that I have to walk myself.

راهی میان نوری تیره

که باید به تنهایی طی کنم

Rain falling from my lips,
the most cleanest of all.
باران از لبم پایین می آید

آن پاک ترینشان..

Dissany,
esperance in isolation.
Cold hands clutching at
something that is gone.


Dissany*

امیدواری درون انزوا

دستانی سرد چنگ میزنند

چیزی را که  گمگشته است


Her,
dressed in black.
او..

در لباسی سیاه


A warmth
surrounding me
when I saw her eyes
sparkling.

گرما و حرارتی

مرا به آغوش می کشد

آنگاه که چشمان پر تلالو او را می بینم.... 

 

 


 

جان من کاور آلبوم رو دیدین..؟  :'(

 

اون کلمه رو خیلی رفتم دنبالش و بی نتیجه بود... 

همه دیکشنری ها گشتم اینترنت رو زیر و رو کردم.. 

داشتم نا امید می شدم! تا اینکه.. 

بلخره یه چیزی به ذهنم رسید

و اونم این بود چه کلمه رو تجزیه کنم!   

این کلمه از هسته sany و پیشوند منفی ساز dis تشکیل شده 

و قدم دوم رو شروع کردم که جستجو در مورد sany بود

میشه به نتیجه خیلی محکمی نرسیدم... و داشت اشکم رو میاورد! 

یکی هست از زبان بومی های آمریکا به معنی چیزی که جدید نباشه.  کهنه.  چیز بی طراوت

و نیز یک جای دیگه معنی خاص و جالب توجه میده

که وقتی کمی فکر میکنم،  معنی دوم باید درست باشه.  

ینی چیزی که (با وجود dis) معنی غیر خاص غیر جالب و همچین چیزی میده! 

و مثل همیشه تفسیر با شماست... 

[ دو شنبه 15 تير 1398برچسب:Heretoir,Metal,black, ] [ 20:55 ] [ علیرضا ] [ ]


Swallow the Sun - Don't Fall Asleep

Don't fall asleep

To the weeping of the birds

Don't fall asleep

In this room of the fallen

به زاری کبوتر ها

در این محفل شکسته ها

به خواب نرو

Don't fall asleep

To the breathing of the walls

Don't fall asleep

In this room of loss

Don't fall asleep

In the arms of dead air

Don't fall asleep

In this symphony of the damned

به تنفس دیوار ها..  به خواب نرو

در این محفل ناکامی نخواب

در آغوش هوای مرده

در این سمفونی نفرین گشتگان..  به خواب نرو

"Time stands still in this chamber of pain

The clock stops and the horror comes

The children cry and weep

In this room of the unforgiven

Lie down because you'll never leave

Lie down, but don't fall asleep"

زمان در این تالار های درد می ایستد

ساعت از کار می افتد و وحشت بر می خیزد

کودکان گریه و زاری می کنند

در این محفل نا بخشوده ها

دراز بکش چرا که هیچگاه آن را ترک نخواهی کرد

دراز بکش..  اما به خواب نرو

The signs show slowly with the dark

They glow brighter as the shadows grow deeper

نشانه ها همراه تاریکی به آرامی نمایان می شوند

درخشششان با عمیق تر گشتن سایه ها بیشتر می شود

Blood marks on the walls and the ceiling and on the floor and the doors, oh how they flow!

نشان خون روی دیوار ها به جا می ماند

و روی زمین و روی در ها.  

آه ببین چه گونه جای می شود!

Little voices like the whining of the birds

صدا هایی ظریف همچو آواز کبوتر ها

As the closet door opens

بآ باز شدن در کشو به گوش می رسد

I still can hear them screaming

And the shape… Is it me on the piano?

می توانم همچنان فریادشان را بشنوم

و آن چیز....  این منم جلوی پیانو؟

Playing the symphony of the damned

درحال نواختن سمفونی نفرین گشتگان...؟

مثل همیشه تفسیر با شما... 

این تهش که میرسی یه حس عجیبی داره...  انگار همه چی تموم میشه همه چیز هایی که تا اینجای شعر تو ذهن ساخته یکهو عوض میشه 

و اون جسم...  

این منم جلوی پیانو؟ 

 

وای فوق العاده بود :((

نمیخوام افکارتون رو به جهتی سوق بدم میزارم به عهده خودتون که چطور این تناقض رو حل کنید تو ذهنتون..  

 

[ یک شنبه 14 تير 1398برچسب:Swallow the sun, Doom, Metal, ] [ 4:29 ] [ علیرضا ] [ ]


Forest of Shadows - Under The Dying Sun

جنگل سایه ها - خورشید در حال مرگ

 

In the fields of green
Her silhouette towards the sky
Under the dying sun
I see her die
در زمین های سرسبز

صورت سایه گرفته او به سوی آسمان است

زیر خورشید بی جان

من مرگ او را نظاره گرم...

In the fields of green
An arrow of death
A dying beauty breathing
Her last breath
در سرزمین های سبز

یک تیر مرگ.  

یک زیبایی درحال مرگ نفس می کشد

آخرینِ نفسش را..

In the fields of green
Under the dying sun
I cry out
In grief for my beloved one
در زمین های سبز

زیر خورشید بی جان

من می گریم

در غم محبوب خود...

A symbol of life and hope she was to me
Now pain and suffering is all I can see
An act of vengeance for the deeds I've done
Why must she pay with a life now gone
برایم نشانی از زیستن و امید بود او

اکنون درد و رنج همه چیزیست که می بینم

انتقام کار هایی که کرده ام

چرا باید او با زندگی که حال از دست رفته،  بپردازد؟

I lay down beside her and gaze into the sky
Eyes filled with tears why must she die
من به کنار او دراز کشیده و به آسمان خیره می شوم

چشم ها مملو از اشک است،  چرا باید او بمیرد؟



In the fields of green
Under the dying sun
I cry out
In grief for my beloved one

در زمین های سر سبز

زیر خورشید بی جان

در سوق محبوب خود می گریم.   

 

 

 

یکی از زیبا ترین کار هایی که شنیدم...   و یکی از قشنگ ترین و طبعا غمگین ترین شعر ها..و از نظر موسیقی..  تلفیق ماهرانه ویلون و گیتار یه هارمونی بی نظیر به وجود آورده که کنار این شعر یه طوفان احساسی عجیبی بپا میکنه

ملاحظه بفرمایید :

04_Under_the_Dying_Sun

البته اوایلش گرولینگ های ناجوری داره که احتمالا نتونین تحمل کنین! 

خطر ملودیک دووم،  پر خطر ترین نوع موسیقی :/} 

[ پنج شنبه 4 تير 1398برچسب:Doom, Metal, Forest of Shadows , ] [ 4:33 ] [ علیرضا ] [ ]